و من عاشق دیوانهای شدم که مرا لامپ صدا میزد؛ میگفت آنچنان دوستت خواهم داشت که مردم بگویند "دیدی!" و من افسوس نداشتنش قبل از داشتنش را میخورم، که ای کاش همه چیز از ابتدا با داشتنش بود